ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً
فَادْخُلِي فِي عِبادِي.
برگرد
مطمئن برگرد
تا يک بار ِ ديگر با هم باشيم.
.
.
.
سوره فجر، آيه ي 28-29

فَادْخُلِي فِي عِبادِي.
برگرد
مطمئن برگرد
تا يک بار ِ ديگر با هم باشيم.
.
.
.
سوره فجر، آيه ي 28-29



...بسم الله الرحمن الرحيم...
وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ .
و (یاد آرید) هنگامی که دریا را شکافتیم و شما را نجات دادیم
و فرعونیان را غرق کردیم و شما مشاهده می کردید.
.
.
.
سوره بقره- آیه ی ۵۰


حضرت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) فرمودند:
اى مردم!
به خدا سوگند مـن هرگز شما را به هيچ طاعتى فرا نمي خوانم
مگر آن كه خود بر شما. در عمل به آن پيشى ميجويم.
و از هيچ گناهى بازتان نمي دارم
و نهى نميكنم. مگر آن كه پيش از شما،
خود را از عمل به آن باز ميدارم.نهج البلاغه، خطبه 173

نگذاريد علي بي كس و بي يار شود
نگذارید که آن فاجعه
تکرار شود
نگذارید عدالت به سر دار شود
نگذارید که در نای سقیفه
بدمند
شیر حق در ستم فتنه گرفتار شود
نگذارید که در خانه نشیند
حیدر
سینه فاطمه (س) مجروح ز مسمار شود
نگذارید که اصحاب جمل فتنه
کنند
شک و تردید و ریا رونق بازار شود
نگذارید علی (ع) بار دگر خون
گرید
ظلم و تزویر معاویه پدیدار شود
نگذاريد علي بي كس و بي يار
شود
نگذاريد بني ساعده تكرار شود
نكند حفظ ولي بر همگان عار شود
نكند
حق علي در عمل انكار شود
محرم راز علي(ع)نخل و دل و چاه شود
سيلي خصم
زبون نقش رخ يار شود
نكند گرد حمل توطئه اي ساز كند
حب دنيا سبب بستن
ابصار شود
كوفيان ننگ شما باد اگر
دور تاريخ دگر باره نمودار شود
نكند مكر بني عاص اثر ساز شود
مالك از حكم علي باز خبردار شود
نگداريد خوارج به لب نهر رسند
نگذاريد كه اين حادثه تكرار شود
نكند باز معاويه خريدار شود
در نخيله حذر از جنگ به اجبار شود
نگذاريد كه اصغر به سر دست شود
نكند حرمله بي رحم كماندار شود
نگذاريد كه اهل حرمش خوار شوند
نگذاريد كه شام زينبش تار شود
...بسم الله الرحمن الرحيم...
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ


مولایمان علی(ع)
درود خدا بر او،فرمود: سرمايه اى از عقل سودمندتر نيست ،و هيچ تنهايى ترسناك تر از خودبينى ،
و عقلى چون دورانديشى ،و هيچ بزرگوارى چون تقوى، و همنشينى چون اخلاقى خوش ،و ميراثى
چون ادب ، و رهبرى چون توفيق الهى ، و تجارتى چون عمل صالح ، و سودى چون پاداش الهى ،
وهيچ پارسايى چون پرهيز از شُبهات ،و زُهدى همچون بى اعتنايى به دنياى حرام ،و دانشى چون
انديشيدن،و عبادتى چون انجام واجبات،و ايمانى چون حياء و صبر . و خويشاوندى چون فروتنى،
و شرافتى چون دانش ، و عزّتى چون بردبارى ، و پشتيبانى مطمئن تر از مشورت كردن نيست.
هوالحق...
بال و پری نیست مـرا...
دست نگیری، سخت فرو خواهم افتاد...
طوماری بلند، از حدیث فراقش در دل دارم،
که فقط برای تـــو نگاشته ام...
کلمات نابی هست که،
فقط برای تـــو، می توان نوشت...
و حرف هایی هست که، فقط با تـــو می توان گفت...
پرنده ی دلتنگِ آسمانت را،
باز نغمه ی تنهایی ها و اندوه روزگار؛ در خویش بلعیده است...
در فراز نگاهش کن، که در فرود هم؛
تنها تـــو راز دار و بینایی...


... يَا سَتَّارَ الْعُيُوبِ ...
... ای پوشنده عیب ...
.
.
.


دختر كوچولو وارد بقالي شد و كاغذي به طرف بقال دراز كرد و گفت:
مامانم گفته چيزهائي كه در اين ليست نوشته بهم بدي، اين هم پولش.
بقال كاغذ رو گرفت و ليست نوشته شده در كاغذ را فراهم كرد و به سمت دختر بچه داد، بعد لبخندي زد و گفت:
چون دختر خوبي هستي و به حرف مامانت گوش مي دي، مي توني يه مشت شكلات به عنوان جايزه برداري.
ولي
دختر كوچولو از جاي خودش تكون نخورد، مرد بقال كه احساس كرد دختر بچه براي
برداشتم شكلات ها خجالت ميكشه گفت:''دخترم! خجالت نكش، بيا جلو خودت شكلات
هارو بردار''
دخترك پاسخ داد: ''عمو ! نمي خوام خودم شكلاتها رو بردارم، نميشه شما بهم بدين؟''
بقال با تعجب پرسيد:
چرا دخترم مگه چه فرقي ميكنه؟
و دخترك با خنده اي كودكانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!(( بعضـــي وقتــــها حواسمون به اندازه يه بچه كوچولو هـــــم جمع نيست كه بدونيم و مطمئن باشيم كه مشت خـــــــــــدا از مشت ما بزرگتره))
و مـــن هنوز به همين يك آيه دلخوشم:
نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
.
.
.
''بندگانم را آگاه كن که همانا مــــن آمرزنده و مهربانم...''
اللهم عجل لولیک الفرج

در وحشیِ کوهها
از عسل هر کندو
اندکی خواهم چشید
شاید زنبورهایشان
بر گلهای پیراهن تــــو نشسته باشند...

هوالرئوف....
دوباره به اذن نگاهت، دلـــــم را دخیل بسته ام…
چقدر دور است چشم از رُخ ماه تــــو، و دلــــم نزدیک مهربانیت…
انیس النفوس دل ها…
ساده بگویم غزال وحشی دلــــم هوای ضامنش کرده…
به نگاهی، ضمانت کن این صید در بند صیاد را…
